تمومِ جونم داره می سوزه ، از اثر این ، زهر شرربار
راحت شدم دیگه از عذابِ ، خاطره ی اون ، دیوار و مسمار
بارونی شده چشمای ترم
بازم افتادم یاد مادرم
بعدِ کوچه ها خوب نشد دیگه
جای زخمی که مونده رو پَرَم
یا امام حسن(ع)
نِمیره از یادم اون دمی که ، با مادرم تو ، یه کوچه بودم
یادم نِمیره وقتی که اومد ، راهِ مون و بست ، لرزید وجودم
وایِ من از اون بی حیای پَست
حرمت من و مادرم شکست
غصه ی جهان قلبم و گرفت
وقتی مادرم رو زمین نشست
یا امام حسن(ع)
خدا نیاره برای هیچ کس ، که مادرش رو ، رو خاک ببینه
ببینه که مادرش تو بستر ، افتاده زخمی ، شکسته سینه
آتیشم زده یاد گریه هاش
توی گوشمه لرزش صداش
می کُشه منو خاطراتی که
مونده تو دل از آخرین نگاش
یا امام حسن (ع)
- یکشنبه
- 13
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 10:56
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه