دید چون بوسه ندادند به روى کفنش
تیر هم بوسه به تابوت زد و هم بدنش
غصه هایى که نهان بود میان دل او
شد جگر پاره و پر کرد فضاى دهنش
دانى از بهر چه بى تاب شده و شکوه نکرد
سوخت از آتش آن زهر زبان سخنش
تا که باور بنمایید از اولاد علیست
رنگ سبز آمد و پر کرد تمامى تنش
علت مرگ ورا چون که نداند لحدى
با خط سبز نوشتند به روى کفنش
مادرش گفت که گریان نشود روز جزا
آن دو چشمى که کند گریه براى حسنش
- یکشنبه
- 13
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 11:21
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه