غریب بود و کسی را به نام یار نداشت
کسی که سخت به عشقش شود دچار نداشت
کریم بود و حسن(ع) نام داشت اما حیف
مدام طعنه شنید و مدام یار نداشت
تمام شهر به او پشت کرده بود و کسی
برای صحبتِ از رسم ِ روزگار نداشت
شجاع بود و هوای نبرد داشت ولی
یلی نداشت و یارِ سوارکار نداشت
قیام نه! متوسل به صلح شد، همه عمر
به قدر پنج نفر یارِ پایِ کار نداشت
شریکِ زندگی اش دشمن نفوذی بود
میان خانه دلش بیشتر قرار نداشت
چقدر زخم زبان می شنید از جعده(لع)
چه کرد زهرِ زبانی که اختیار نداشت
نشست و جام بلا را گرفت از دستش
پرید رنگش و لبخندِ بیشمار نداشت
جگر به زهر نشست و چه تیر بر تابوت
حرم نداشت و یک سنگ؛ بر مزار نداشت!
- یکشنبه
- 13
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 20:18
- نوشته شده توسط
- مرضیه عاطفی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه