• جمعه 2 آذر 03


اربعین -( روی خاک است پیکرت بی سر)

332


روی خاک است پیکرت بی سر
روی جسمت هزارها نیزه
شمرآمد به روی سینه نشست
می زدند نیزه دارها نیزه

می روم شام خاطرم مانده
تک و تنها شدی ته گودال
زیر سم های چند مرکب هم
بدنت این چنین شده پامال

ازکبودی بگویم و غربت
ازاسارت بگویم و از شام
ازدحام میان بازار و 
سنگهایی که میزدنداز بام

گرچه پاهام ازآبله پرشد
راه رفتن چه پرعذاب شده
وای دیدی که خواهرت گذرش
سمت مهمانی شراب شده 

چقدر سخت شد زمانیکه
سمت بازار قافله رد شد
نفسش بند آمد رباب وقتی
از کنارش که حرمله رد شد

بوسه میزد رقیه نیزت را
باتو می گفت دردو دلهایش
یک شب از قافله عقب ماندو
زجر او را گرفت و موهایش ....

داشت با دستهای کوچک خود
رد شلاق را نشان می داد
در خرابه درون طشت طلا
به سرت خیره بود و جان می داد

داشتم امن یجیب می خواندم
باتمام وجود میزدم فریاد
آنقدر سنگ بر سرت زده اند
سرت از روی نیزه ات افتاد

بعد چهل روز دوری و آزار
گفتم از درد و دل برات حسین
تا ابد روز اربعین ، قبله
می شود سمت کربلات حسین

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 9:49
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران