• سه شنبه 15 آبان 03

 رضا قاسمی

اربعین -( معرفت ، در نوکری ام ، قدِ یک ارزن نبود )

336


معرفت ، در نوکری ام ، قدِ یک ارزن نبود 
نور خود را پخش کردی ، چشم من روشن نبود

تو صدایم کردی و گوشم بدهکارت نشد
پیش خود گفتم : یقین دارم که او ، با من نبود

اشتیاق تو به من ، اندازه ی عرش خدا ...
اشتیاق من به تو ، قدِ سرِ سوزن نبود

روضه می آیم ، ولی بعدش گناه و هی گناه 
زشتیِ اعمال من ، در شأن سینه زن نبود

نفس امّاره زمینم زد ، که جا ماندم حسین 
هیچ کس قدِ خودِ من ، با خودم دشمن نبود

از درون ، پیری سراغم آمده ، با هر گناه 
باز شد راه حرم ... پای حرم رفتن نبود

من شلوغش کرده ام با جمله ی "جا مانده ام"
شور و شوق کربلایی ، در سرم اصلاً نبود

روضه خوان ، "گودال" گفت و اشک من جاری نشد
کاشکی در روضه هایت این دلم " نشکن" نبود

روضه خوانت  میشوم ، با روضه ای تک مصرعی 
بر زمین بودی و بر جسم تو پیراهن نبود

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 9:50
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران