زبانحال حضرت عقیله بنی هاشم
با سیدالشهدا در روز اربعین
.
عزیز دلم با تو من آمدم
ولی بی تو رفتم به شام بلا
چقدر سخت بود چقدر بد گذشت
به حال من و این زن و بچه ها
.
چهل روز شد بی تو من زنده ام
چهل روزه که غصه خوردم حسین
به نی دیدمت مانده ام که چرا
چهل روزه آخر نمردم حسین
.
از اون روز از کربلا تا به شام
سرت روی نی دیده ام غرق خون
خریدی به جان خودت تیغ و تیر
خریدم به جانم ، زخم زبون
.
نگو که چرا موسفیدم حسین
گذشتم ز بازار و از کوچه ها
نبودی ببینی که انداختند
صدقه برای زن و بچه ها
.
نشد که سپر شم برای سرت
میون غل و بین زنجیر ها
جوان ها زدن طعنه هارا به ما
به تو سنگ از روی بام پیر ها
.
بگم از کدوم درد و از غصه هام
کنارم پر از مردم پست بود
چه کارها نکرد نیزه دار سرت
نفهمید از بس که او مست بود
.
چهل روزه از غصه پیرم حسین
نگم از خرابه نگم از غمام
سرم ، روح و قلبم غرورم شکست
میون شلوغی ِ بازار شام
.
چه ها که تحمل نکردم حسین
هنوز که هنوزه نبردم ز یاد
اسیری و زندان ، حسین یک طرف
آخه من کجا و ابن زیاد
.
به اشکم نخندیده بودش کسی
ولی تا که میشد بهم خنده شد
همین که به ما گفته شد خارجی
دلم سوخت آتش گرفت کنده شد
.
رسیدم دوباره به جایی که من
صدایی ضعیف میشنیدم زتو
سر تو ز تن میبرید قاتلت
همان جا که دل میبریدم زتو
.
رسیدم کنارت بلند شو ببین
شکسته تمام ِ پر و بال من
همین دیدن قد خم کافیه
نپرس دیگه از حال و احوال من
.
فدای سرت خستگی هام حسین
فدای سرت که شکسته سرم
فدای تن مُثله و زخمی ات
کبودیِ پا تا سر ِ پیکرم
.
به زحمت به سختی رسیدم ببین
حسین من هم از غصه آکنده ام
همه بچه هارو رسوندم فقط…
نپرس از رقیه ت که شرمنده ام
.
✍?رامین برومند(زائر)
Zaer.poet@
- دوشنبه
- 21
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 10:17
- نوشته شده توسط
- زائر
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه