شادمانی.. همه لبریز شده از قدمت
مات و مبهوت شده عالمی از فیضِ دمت
رحمتِ واسعه ای، آمدنت بارشِ نور
ریزه خوارند همه بر تو و خوانِ نِعَمت
شبِ میلادِ تو..احساسِ ترنّم بکنم..
زیرِ دِینِ توام و سفره ی پُر از کرمت
آخرین مُرسلِ یزدان..چقدر بانمکی..
شده ام شکرخدا، ساکنِ زیرِ علمت
(در شبِ آمدنت، آمده ام مثلِ گدا)
(سائلی دربدرم پس بده در راه خدا)
آمدی و.. همگی اهلِ تمنّا شده ایم
آمدی و..بخدا غرقِ معمّا شده ایم
حضرت عشق..گرامی پسرِ آمنه ای..
بعد ازین شکرخدا عاشقِ طاها شده ایم
نَفَست حق و دمت گرم و لبت پرخنده
ما مسلمان شده ی خصلت والا شده ایم
یا محمّد قدمت بر سرِ چشمِ دو جهان
امشب از یُمنِ قدومت همگی پا شده ایم
(در شبِ آمدنت شادی من کامل شد)
(لطفِ بی حدّ ِ تو بازم به گدا شامل شد)
صاحبِ گنبدِ خضرا..علمت ماندنی ست
منم احیا شده ات،فیضِ دمت ماندنی ست
شبِ میلادِ تو افتاده به سر شوقِ حرم
تا ابد سرورِ عالم ،حرمت ماندنی ست
آمدم تا که گدایی بکنم پشتِ درت..
کرمی کن بخدا که کرمت ماندنی ست
آرزوهای تو بدجور بهم ریخته است
تا ظهورِ پسرت ،همّ و غمت ماندنی ست
(ای رسولِ مدنی..کاش مسلمان بشوم)
(و به فرمایشِ تو تالی سلمان بشوم)
فخرم اینست که در سایه ی تو حیدری ام
حلقه در گوش شدم شکرخدا قنبری ام
یا محمّد مددی کن که در این عرصه مگر
سرگذارم به زمین..فخر من است نوکری ام
در صراطی که تو ترسیم نمودی به جهان
منِ بی مایه در این راه پُر از سروری ام
دستِ من را برسان دامنِ زهرای بتول
هرچه باشد منِ افتاده ز پا مادری ام
(شبِ میلادِ تو غرقِ شعفم رحمتِ حق)
(کی دهی؟تذکره ی یک نجفم رحمتِ حق)
- دوشنبه
- 28
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 17:0
- نوشته شده توسط
- احسان مشفق
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه