حال و روزم را تماشا کن..خجالت می کشی؟
لااقل بزمی مهیّا کن ..خجالت می کِشی؟
حرفهایی..بغض شد بینِ گلویم ،گوش کن
با مجالی عقده ها وا کن،خجالت می کِشی؟
در کجا بودی؟تنم مانندِ نیلوفر شده..
خیز و زخمم را مداوا کن،خجالت می کِشی؟
از تو خوش قولی فقط دیدم ولی ای آخری...؟؟
دیده ات را باز دریا کن،خجالت می کِشی؟
چشمِ تو روشن!!که رفتم مجلسِ نامحرمان
غیرتی شو باز غوغا کن،خجالت می کِشی؟
راستش بر خواهرت خیلی نگاهِ چپ شده
خیز و یک شوری تو برپا کن،خجالت می کِشی؟
خوب تنهایم رها کردی گلِ امّ البنین
با گله هایم مدارا کن، خجالت می کِشی؟
شاکی اند از دستِ تو این دخترانِ بی پناه..
غیبت خود را تو معنا کن،خجالت می کِشی؟
خوب خوابیدی کنارِ علقمه ،راحت بخواب
حال وروزم را تماشا کن ،خجالت می کِشی؟
- دوشنبه
- 28
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 17:31
- نوشته شده توسط
- احسان مشفق
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه