به دست، دست علی، دست دیگرش قرآن
به دوش، بار امانت، به سینه راز جهان
رسیده لطف الهی به شکل او به زمین
چنان که بر تن خشکیده ی زمین باران
صدای آمنه آمد: سلام بر جبریل!
مبارک است به عالم تولد انسان
مبارک است قدوم کسی که در قدمش
شکست کنگره ی کاخ شاه در ایران
رسید و از قدمش چشم عشق روشن شد
رسید و کور شد از خاک مقدمش شیطان
به یک نگاه ابو/ذر شده ست خاک درش
و روزبه شده از یک تبسمش سلمان
رسیده است که بر سفره ها شود نان و
رسیده است که در سینه ها شود ایمان
سلام بر تو که با خلق، مهر و لبخندی
سلام بر تو که اخمی بروی نامردان
پس از تو راه بشر از کتاب می گذرد
سلام بر تو که دادی به جهل ما پایان
پس از تو زنده به گورند جاهلان زمین
شدند فاطمه بعد از تو دختران جهان
تو قبله ی دلی و با تو برده های سیاه
صحابی اند و به بام تو می دهند اذان
به منبری وسط آسمان هفتم و بعد
نشسته ای سر یک سفره با تهیدستان
قرار می دهی از کف ولو میان نماز
اگر به مسجد تو کودکی شود گریان
تو راه می روی و خاک کفش های تو را،
شرافتیست که بیند به خواب ابوسفیان
بروی شانه دو تا ماه داری ای خورشید!
سرم فدای تو جانم فدای آن دو جوان
- چهارشنبه
- 20
- مهر
- 1401
- ساعت
- 10:29
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
سعید تاج محمدی
ارسال دیدگاه