به نامش میرسند و دشمنان هر بار میترسند
زمین خوردند با دستش! که از پیکار میترسند
خسارت دیده اند از جرأتش، ویرانِ ویرانند
نمانده هیچ راهِ چاره و ناچار میترسند
نمیخواهند این مکتب شود مکتوب در تاریخ
از اینکه حاج قاسم ها شود تکرار...میترسند
نفوذی های بی غیرت، شریک خونِ سردارند
نفوذی هایِ پستی که از این اقرار میترسند
یقین دارند که سردارِ دلها فتحِ دل کرده
از این که از محبت هست برخوردار میترسند
شهادت؛ دست و بالِ عاشقان را باز خواهد کرد
به شدت کدخدایان از همین معیار میترسند
هراس افتاده در دل هایشان با دیدنِ عکسش
هنوز از چشم های نافذِ سردار میترسند
خبر دارند که شب های جمعه حالمان خوش نیست
یتیمانِ شهیدان بیشتر انگار میترسند
از آن ساعت که در بغداد، دستانش به خاک افتاد
یتیمانی که از آن ساعتِ تبدار میترسند
شنیدم دوست دارد روضهٔ بی بی رقیه(س) را
شنیده چونکه دختربچه ها بسیار میترسند-
-از آن نیمه شبی که دور از آغوش پدر باشند
از آوازِ غریبه هایِ نیزه دار میترسند
سه ساله هایِ دردانه هم از تاریکی و هم از
دویدن در بیابانی که دارد خار میترسند
پریشان در خرابه؛ با رقیه(س) کودکان گریان
چقدر از سایهٔ افتاده بر دیوار میترسند
لگد خوردند با آن بیهوا! هر نیمه شب در خواب
اگر از چکمه هایِ زجرِ(لع) لاکردار میترسند!
- دوشنبه
- 12
- دی
- 1401
- ساعت
- 13:10
- نوشته شده توسط
- مرضیه عاطفی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه