• دوشنبه 3 دی 03


شهادت حضرت زینب (ع) -(بویِ مهمونِ)

335

بویِ مهمونِ
باز دلم افتاده حسینم یادِ ویرونه 
روضه میخونه
زینبِ که داره شب و روز روضه میخونه

بیشتر از یه ساله که ، میگذره از اون روزا
اما هر غروب انگار ، تازه میشه عاشورا
یادمِ زمین خوردی ، یادتِ زمین خوردم؟
تُ تو قتلگاه بودی ، من جایِ تو میمُردم

الهی بمیرم ، یکی خنجر آورد
جلو چشمایِ من ،  یکی سر رو میبُرد

بند دوم

قلبِ بی تابم
پر از تلاطمِ برایِ طفل بی ابم
تا میافتم به
یادِ شش ماهِ مگه اصلا میبره خوابم

دنبالِ یه قطره اب ، خیمه هارو میگشتم 
دست و پا میزد اصغر  ، جون میداد رویِ دستم
چشمِ من به عباسُ ، چشمِ تو به اصغر بود 
دور مشکِ بی آبش ، هلهله ی لشکر بود 

هنوزم صداش تو ، سرِ (گوشِ)زینبت هست
کی دیده بجز من ، علمدارِ بی دست

بندسوم

پاشو عباسم
پاشو باید بچینی بازم محملو واسم
پاشو عباسم
نزار یبار دیگه بسوزه باغِ احساسم

پاشو زینبِت خستست ، از خرابه و بازار
میبینی خمه قَدّش ، بس که رفته تو انظار
داغِ اون سه سالست که ، کرده اینجوری پیرم
میبینی مثِ زهرا ، دست به پهلو میگیرم

امون از خرابه ، امون از اسیری
رسید اون سه ساله ، تو چِل روز به پیری

  • شنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1401
  • ساعت
  • 11:24
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران