جانم فدای آن امام مهربانی
که عرشیانش دست بر دامان گرفتند
یعنی امامی که گرفتاران دنیا
حاجات مشکل را ازو آسان گرفتند
قطب هدایت شد، ازو توحید تابید
هادی شد و مردم ازو ایمان گرفتند
یک عدهای در ذِیل نورش رشد کردند
یک عدهای از دست خیرش نان گرفتند
یک عده، نم بودند و با لطف دعایش
مانند رودی ناگهان جریان گرفتند
یک شب درون خانهاش بی اذن، ناگاه
وارد شدند از دست او قرآن گرفتند
بردند او را بزم مِی با قصد تحقیر
ظرفی سویش با خنده نا اهلان گرفتند
اسکان که نه، در گوشهی خانِ صعالیک
جایی برایش گوشهی ویران گرفتند
کندند قبرش را جلوی چشمهایش
اینگونه ذره ذره از او جان گرفتند
**
وقت گریز روضه شد که روضهخوانان
با هم دمِ یا سیدالعطشان گرفتند
عمامه و پیراهن و انگشترش را
زینب زِ تل میدید این و آن گرفتند
قربان آقایی که با هم نیزهداران
با نیزهها از پیکرش تاوان گرفتند
با نعل تازه جانِ زینب را به ناگاه
با رفت و آمد بر تن عریان گرفتند
دیدند که جسمش شده با خاک همسطح
وقتی که گرد و خاکها پایان گرفتند
- چهارشنبه
- 5
- بهمن
- 1401
- ساعت
- 11:1
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه