سهم من از مصیبت جدم حساب شد
پایم همینکه باز به بزم شراب شد
مردانه بود بزمُ دلم یاد عمه سوخت
دیدم چقدر عمه ام آنجا عذاب شد
بسیار گریه کردم از این غصه که چرا
ناموس کبریا به کنیزی خطاب شد
میخواند جد من به لبش آیه های نور
افسوس خیزران به لب او جواب شد
تشتِ زر و شراب و سر و کینه ی یزید
اینها دلیل رفتنِ تاب از رباب شد
- چهارشنبه
- 5
- بهمن
- 1401
- ساعت
- 11:13
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
محمد جواد مطیع ها
ارسال دیدگاه