آزاد گشت آب امان از دل رباب
افزون شد التهاب امان از دل رباب
افسوس میخورَد که دعاهای دیشبش
شد دیر مستجاب امان از دل رباب
احساس شیر کرد و برون شد ز خیمهگاه
با هول و اضطراب امان از دل رباب
در بین قتلگاه چو زینب گلایه کرد
با قبر بوتراب امان از دل رباب
میگفت ای فرات حلالت نمیکنم
شد خانهام خراب! امان از دل رباب
دیدی برای جرعهی آبی عدو گرفت
از غنچهام گلاب امان از دل رباب
لبهای بی تبسم و آغوش بی علی
لالای بی جواب امان از دل رباب
نزدش چو میرود سخن از آب، شعله سان
افتد به پیچ و تاب امان از دل رباب
امشب بعکس دیشب، گوید به طفل خویش:
«بیدار شو ز خواب!» امان از دل رباب
پیراهن دو سالگیاش را گرفت و رفت
تا افکند به آب... امان از دل رباب
تا شام، نیشِ زخم زبانهای حرمله
او را دهد عذاب امان از دل رباب
تا شام، روز و شب نِگَرد قرص ماه را
همراه آفتاب امان از دل رباب
با پیکرش وداع کند، با سرش رود
تا مجلس شراب امان از دل رباب
گویند بانوان حرم جمله یکصدا
وای از دل رباب امان از دل رباب
حاجت روا روی تو از این درگه ای «فقیر»
کن ناله بیحساب: امان از دل رباب
- یکشنبه
- 23
- بهمن
- 1401
- ساعت
- 13:31
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
علیرضا قاسمی
ارسال دیدگاه