اين قافله اي که لاله گون مي آيد
از دشت حماسه و جنون مي آيد
با اين همه فرمانده بي سر آري
از مطلع فجر و فتح خون مي آيد
*
اين قافله از مرگ ندارد پروا
دارد روي شانه پرچم عاشورا
اين قافله صد علي اکبر دارد
با پيکر غرق خون و ارباً اربا
*
باقي است هنوز باور قاسم ها
فرياد و خروش آخر قاسم ها
هر چند که ماند زير تانک دشمن
گلبرگ نحيف پيکر قاسم ها
*
يک دشت عطش نوش صداي تشنه
شد باز شلمچه، کربلاي تشنه
گلواژه «ساقي العطاشا» گل کرد
بر روي لب قمقمه هاي تشنه
*
با ترکش و انفجار مين مي افتاد
با زخم دل و زخم جبين مي افتاد
يک ياس کنار علقمه مي روييد
هر دست که بر روي زمين مي افتاد
*
آن روز سبکبار و رها مي رفتند
در اوج صداقت و صفا مي رفتند
برخاست نواي «لک لبيک حسين»
از مرز شلمچه، کربلا مي رفتند
*
با عطر غريب ياس پرپر رفتند
از مرتبه عشق فراتر رفتند
با پهلوي غرق خون و چشمان کبود
تا مرقد بي نشان مادر رفتند
*
اي منتقم خون شهيدان برگرد
از مشرق پر فروغ ايمان برگرد
با سيصد و سيزده مسيحايي دم
با همت و باکري و چمران برگرد
- دوشنبه
- 18
- دی
- 1391
- ساعت
- 15:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه