چون دید حسین قاسم خود با ازرق در آن میدان
فرمود به اهل حرمش آن شه ملک د ر بان
آ ئید کنار خیمه ها با سوز دل بر یان
تا کنم دعا بر قاسمم هم از دل و هم از جان
گو ئید شما آمین هم به ناله و ا فغان
می کرد دعا شاه شهید با سوز در آن بستان
بر آن با وفا آمد
د ید ند که یک فرد حز ین با سوز و نوا باشد
آهسته صدائی ناله اش پشت خیمه ها باشد
فرمود شه د ین خواهرش از که این صدا باشد
این صوت حزین بر گو به من از کیست وکجا باشد
شد کباب از این غم جگرم از که این نوا باشد
بر آن با وفا آمد
گفتا زینب نالان ای پادشه خو بان
نو عروس مأیوس است در خیمه بود نالان
همسر جوان قاسم گردیده چنان نالان
مشغول بجنگ کوفیان آن شمن سیما آمد
با ازرق دون مشغول نبرد نور دیده ی حیدر
هر زمان بزد نعره همی با سوز دل آن سرور
شمشیر چو یک شیر ژیان گرداند به دور سر
زد بر سر آ ن گبر دغا آن زاده ی پیغمبر
ببر ید بما نند خیار ا فتاده شد آن کا فر
بانگ الحذر آمد از لشکر شوم شام
جمله آفرین گویان بر صولت آن ناکام
احسنت صد احسن مرحبا بر پور حسن قاسم
ا ز وحش و طیور و ا نس و جان وز عرش علا آمد
بر آن با وفا آمد
آن نور دل خیر النساء با لعل لب عطشان
برگشت چو بر سوی حرم نزد عم خود نالان
گفت عمو امان از تشنگی تشنه ای شه خوبان
خواهم ز تو یک جرعه ی آب ای عمو نما احسان
یا رب چه خجالت به حسین او داد ز بهر آن
آ یا چه جوا بی شد از برای نو داماد
آخر نرسید آبی بر لعل لبش صد داد
- دوشنبه
- 18
- دی
- 1391
- ساعت
- 15:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه