خودت جلوه دادی، گُل و خارها را
و طوفان زدی دشت و گلزارها را
ای ابرِ خطاپوشِ بارانیِ من!
بگیر از دل و سینه زنگارها را
گداهای شب را ملامت نکردی
کشیدی در آغوش، بیدارها را
درِ خانهات را به مردم نبستی
فقط راه دادی گرفتارها را
همینکه یکی دردِدل کرد با تو
دوا کردهای درد بیمارها را
رجب، ماه شعبان و ماه خدا... آه!
چه راحت ضرر کردم افطارها را
دوباره به مهمانیات دعوتم کن
دوباره بکش ناز سربارها را
یکی گفت حسین و همه گریه کردند
همانجا خریدی گنهکارها را
**
به زحمت خودش میرساند به زهرا
رقیه تقاضای زواّرها را
رقیه مجیب و رقیه اجابت
ببین دور این کعبه اصرارها را
صدا زد پدرجان نبودی ببینی
که دیدم ته شام و بازارها را
نخوردم زمین گرچه صد ضربه خوردم
گرفتم بجان تو دیوارها را
یتیم خودت را دوباره بغل کن
عوض کن کمی طرز رفتارها را
- پنج شنبه
- 31
- فروردین
- 1402
- ساعت
- 10:53
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه