• پنج شنبه 1 آذر 03

 اسماعیل تقوایی

در سوگ امام باقر(ع) _غم‌های کربلا زیادم نمی رود

476

غم‌های کربلا، ز یادم نمی رود
آن روز پر بلا، زیادم نمی رود

آن اتفاقهای پر اندوه وپر زخون
بر آل حق جفا، زیادم نمی رود

من پنج ساله بودم وترسان ز واقعه
امن یجیب ها، زیادم نمی رود

من دیده ام به بستر بیماریش، پدر
خون گریه های ما، ز یادم نمی رود

دیدم به خون تپیدن آن لشگر خدا
ابدان سر جدا، زیادم نمی رود

جانم بسوخت بهر مصیبات عمه ام
گشتم بر او عصا، زیادم نمی رود

وقت  وداع جدغریبم زخیمه ها
دستان بر دعا، زیادم نمی رود

ای وای از دمی که سر جد من جدا
گردید از قفا، زیادم نمی رود

شام غریب وغارت وآتش فتادنِ
اندر خیام ما، زیادم نمی رود

آنگه که با تن شهیدان، سم ستور
گردید آشنا، زیادم نمی رود

وای از اسارت وشام بلا، خرابه اش
شد عمه ام فدا،ز یادم نمی رود

یک عمر با پدر، به یادش گریستیم
آن دوره عزا، زیادم نمی رود

پایان شده فراق من وکربلاییان
یاران دلربا، زیادم نمی رود

شعر:اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 4
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:29
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران