جانم بگیر و فرصت یک آن نظر بده
یا مهلت گدایی آن خاک در بده
ما که صلاح خویش ندانیم در طلب
لطف تو بی حد است به ما بیشتر بده
در اختیار توست همه هست و نیست ها
آتش بزن، به باد بده خون هدر بده
جانی نمانده در تن من ، رو به قبله ام
هان ای نسیم، روح به این محتضر بده
برگ و برش شکست نهالی که کاشتم
باران! ببار ، باغچه ام را ثمر بده
روز و شبم تمام به غفلت گذشت و رفت
یک لحظه از صفای دعای سحر بده
سودی نداشت کوشش بیچاره عاشقی
بر آه آنکه راه نداند اثر بده
راه وصال خانه دلدار ما کجاست؟
من را ز کوچه های نگارم گذر بده
ای هدهد بلاد سلیمان ز جمع دوست
وقتی میسر است به ما هم خبر بده
گردهمایی همه عشاق کربلاست
ما را ز لطف خویش برات سفر بده
--
دور و بر حرم پر نامحرمان شده
ای ساحل نجات امان از خطر بده
دارند سمت خیمه ی تو حمله می کنند
تکیه بزن به نیزه ، عدو را حذر بده
- یکشنبه
- 11
- تیر
- 1402
- ساعت
- 15:44
- نوشته شده توسط
- وحید ولوی
- شاعر:
-
وحید ولوی
ارسال دیدگاه