بگذار که از غربت دلدار بمیرم
در دشت جنون یا که سرِ دار بمیرم
خوش نیست دلم جز به دو خط روضه ی ارباب
ای کاش بمیرم ز غم یار ، بمیرم
پشت درِ آتش زده ای همره مادر
از ناله ی بین در و دیوار بمیرم
هرگز نکشم دست ز دامان تو ای عشق
گر زنده شوم هر دم و هر بار بمیرم
همراه اسیران حرم در دل صحرا
از غربت و اندوه علمدار بمیرم
جاریست هوای حرمت در دل تنگم
راضی نشو از حسرت دیدار بمیرم
ای ساقی عطشان برسانم به شهادت
مگذار در این حال گرفتار بمیرم
نعیمه امامی اشلق
- سه شنبه
- 13
- تیر
- 1402
- ساعت
- 7:44
- نوشته شده توسط
- نعیمه امامی اشلق
- شاعر:
-
نعیمه امامی
ارسال دیدگاه