شیرخواری در زمین کربلا
گوی سبقت میگرفت از انبیا
ظاهرأ او آخرین سرمایه بود
با علی اکبر ولی همپایه بود
نورحق در او تجلی کرده بود
عقل هوش از کل لشگر برده بود
چشمه ی جوشان حق بود سر ز پا
کرده بود آغوش مادر را رها
همچو ماهی در دل خورشید بود
محو نورش در سما ناهید بود
تشنه بود اما نه بر آب فرات
تشنه ی گفتار او بود کائنات
با اشاره با پدر میگفت سخن
غم مخور ای سرور دور از وطن
طفلم اما من خودم یک لشگرم
از حبیب و از زهیر هم من سرم
شیر خوارم من مدافع بر حرم
جان من قربان آن صاحب علم
شور احساس است وجود اقدسم
من در این میدان برای خود کسم
خون من تضمین دین مصطفاست
مدفن مردان حق در کربلا ست
دست من کوچک ولی مشکل گشاست
دست به دامانم تمام انبیاست
با همین دستم گره وا میکنم
کار صد موسی و عیسی میکنم
در رگم خون حسینی جاری است
نیم نگاه من به دنیا کاری است
آه من در پیش حق دارد اثر
دشمنین نسلین منیم آهیم کسر
منده وار باب الحوائج منصبی
کیم آدیم سسلر روادور مطلبی
- شنبه
- 17
- تیر
- 1402
- ساعت
- 17:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رضا ماه پری زنجانی
ارسال دیدگاه