سفر کرب و بلا جور و جفا بود گذشت
واژه واژه غم و اندوه و بلا بود گذشت
کربلا بود نسیمی ز شکوه و شوکت
زشت و زیبا همه از بهر خدا بود گذشت
بود تصویری از آن حادثه خونین چون
بر زمین پیکر صد پاره به جا بود گذشت
یک طرف کودک و زن با لب عطشان اما
سوی دیگر صف کفار به پا بود گذشت
بعد از آن حادثه در معرکه کرب و بلا
طرفی پیکر و دست مشک و عبا بود گذشت
پشت یک محمل عریان به سوی کوفه و شام
من غم دیده اسیر و اسرا بود گذشت
مجلس شام و حرامی و سری بر نیزه
قاری نیزه سوار حال دعا بود گذشت
طشت زر جام شراب دیده ناپاک، حرم
در خرابه گل محزون به عزا بود گذشت
غل و زنجیر به پایم همه چهل منزل
این کبودی اثر ظلم به ولا بود گذشت
یاد عمه که به جای من و طفلان حرم
سپر محکم سیلی همه جا بود گذشت
یاد گهواره و لب تشنگی و طفل رضیع
حرمله تیر و کمان خون به سما بود گذشت
ساقی از آ ه و مصیبت چه بگویی زیرا
همه اش عشق به خلق بهر خدا بود گذشت
حال من تشنه لب و چشم به راه پدرم
آخر قصه ما کرب و بلا بود گذشت
- شنبه
- 17
- تیر
- 1402
- ساعت
- 21:20
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه