امشب مدینه غرق ماتم در عزا شد
امام باقر از جفا جانش فدا شد
مسموم شد از کینه ی قوم ستمگر
در راه دین حق فدا شد گشته پرپر
او یادگار دشت پر خون بلا بود
او ناظر روز عظیم کربلا بود
همراه بابا رفته از کوفه سوی شام
اندر خرابه دیده عمه گشته نا کام
راس به نی دیده دمادم در اسارت
سیلی به صورت، از دشمن جسارت
بازار شام و شهر آشوب و حرامی
پیشانی بشکسته دیده چشم چرانی
امشب درون خانه دیگر پر کشیده
لبیک حق را او به زهری سر کشیده
بالین او باشد پسر با چشم خونبار
گرید به سوگ باقر آقایم چه غم بار
صادق غمین بر پیکر بابا نشسته
شال عزایی بر کمر از غم ببسته
امشب بقیع بهر عزا زائر ندارد
جز مهدی آل عبا ذاکر ندارد
امشب علی و فاطمه حیران و نالان
مهدی رود سینه زنان با دیده گریان
کو گنبد و صحن و سرای حضرت حلم
خاکی بود قبرت چرا ای کاشف علم
مهدی بیاید شیعه می سازد حرم را
آن قبر مخفی رو شود ام الکرم را
امشب به جنت روضه خوان زهرای اطهر
گریه کنان اهل کساۓ،با حال مضطر
امشب دل مهدی بود خون از دم تو
او زائر است بر قبر خاکی و غم تو
ساقی خموش امشب دل عالم غمین است
گویا خدا هم در غمش زار و حزین است
- یکشنبه
- 18
- تیر
- 1402
- ساعت
- 14:14
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه