باز کن پنجره را باز خبر می آید
خبر از رویش گل وقت سحر می آید
به عزیزان خبرآرید خزان هم سر شد
خبر از آ مدن فتح و ظفر می آ ید
پنجره ، نم نم باران بهاری ، روی گل
چهچه بلبل خوش خوان زِگذرمی آید
همه جافرش فکنده ست زمین را سرسبز
سال نو با قدم شمس و قمر می آ ید
فَلَک و مُلْک و مَلَک باده بنوشند دمی
که سلیمان گل از دیده ی تر می آید
به قُلوبی که مُقَلِبْ برساند حالش
با تحول به دل ماست نظر می آید
یوسف گم شده ام بعدِ هزار و چندی
با عنایات خداویم زِ سفر می آید
به لب پیر و جوان ذکر فرج می آید
شهد شیرین زیارت چو شکر می آید
چشم ها منتظر صبح ظهورت مولا
رنگ و بوی گل نرگس که زِدَر می آید
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 11:37
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه