از آ ن روزی که گشتم مُحْرِمِ دوست
دل من آهوی سر گشته ی اوست
زبان اَلْکَنْ میان واژه مستم
حسینا دوستت دارم تو را دوست
الا صیاد من صیدی به دامم
دراین صحرا دل من همچو آهوست
شبی در خواب دیدم روی عرشم
میان آن حرم در دست جاروست
میان عشق بازی های در صحن
نظر بر پیچش ابرو از آن موست
میان خادمان بودم شب عید
ضمانت کردنش آرام آهوست
حرم نه کعبه ی دلهای پر سوز
دخیل دل به سوی طُره ی موست
من از روز اَزل دل بر تو دادم
دلم سرگشته ی این بام واین کوست
غلامی رو سیاهم عبد صالح
غلام تو گنهکار است و پُر روست
به جز درب کراماتت ندارم
حسین آرامش دشت هیاهوست
پیمبر چشم اسلام است بی شک
حسین آیینه دار چشم و ابروست
حسین از من ، من از آنِ حسینم
نشان از گوهر ارزنده ی اوست
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 13:1
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه