امشب که امام عسکری غم زده و زار
بنشسته کنار بستر هادی بیمار
اسرار امامتش نهان شد
او وارث علم انبیا شد
بگرفته سر پدر در آغوش
گوید وصیت پدر در آغوش
ای حسن خدا مهر امامت
تو وارث احمدی به امت
دین بر تو نظر نموده جانم
احیا گر دین تویی جوانم
من کشته شدم ز دست اغیار
من می روم اینک از برت یار
دیدار من و تو در قیامت
ای وارث دین و علم احمد
سوزد جگرم الا حسن جان
آبی برسان به تشنه کامت
یاد آورم از بزم شراب و
آن مجلس شومی حرام و
قلبم به عزای جد خود رفت
شام و حرم و بزم شراب و
از عمه ی خود مدد گرفتم
دندان حماقتش شکستم
ساقی سخنت دگر گزاف است
این قصه طویل و پر ز تاب است
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 15:0
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه