به دردم گریه درمان است
ز داغت چشم گریان است
از این اندوه و درد و غم
گرفته خانه ام ماتم
دلم می سوزد از دوری
ندارد خانه ام نوری
سفر کردی چرا ای عشق
گذر کردی چرا ای عشق
سیه پوش تو هستم من
زعشقت مست مستم من
من و بزم عزا ای وای
دل و ماتم سرا ای وای
تنت مهمان درون خاک
و روحت رفته تا افلاک
خداحافظ گل بی خار
ز دوریت شدم بیمار
خدا حافظ گل یاسم
بیا بنگر تو احساسم
خدا حافظ بهار من
خزان شد روزگار من
دعایم هم ره و یارت
خدا یار و نگهدارت
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 18:52
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه