می آیم و روی لبانم نام زهر است
حب و ولای فاطمه نوری به دلهاست
آنکس که تنها کوثر دین مبین است
ام ابیهای نبی بانوی دین است
ام الائمه مادر سادات زهر است
او غمگسار شیعۂ بی یار و تنهاست
می آ یم و در دل نوای وای مادر
گریان دو چشمانم به سوگ داغ حیدر
در کوچه زد سیلی گل یاس پیمبر
پر پر نمود آن نا نجیب غنچۂ مادر
مادر به قربان کمانی گشتن تو
در کوچه مادر ارغوانی گشتن تو
ای کاش دستت می شکست آ ندم مغیره
که شد کبود بازوی مادر هم مغیره
من صاحب حب علی و مادر هستم
در انتظار بهر ظهور از دلبر هستم
با غیرتی همچون ابوالفضل علمدار
بر شیعیان اندر جهان هستم سپهدار
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 19:4
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه