از داغ پدر سر به گریبان داری
ازماتم و غم دیده گریان داری
در کودکی از داغ سراسر داغی
تو غنچه ی آخرین در این باغی
ای منتقم فاطمه و خون خدا
ای راوی روضه، وارث کرب وبلا
برروی سرت گَرْد یتیمی بنشست
این داغ گمانم کمرت را بشکست
بر جسم پدر نماز خواندی مولا
بدرود به صد نیاز خواندی مولا
از داغ تو سوگوار و زاریم مهدی
چون مادر تو بی قراریم مهدی
حالا تو امامی و همه نوکر تو
ما چشم به راه طلعت دیگر تو
ای کاش شود نصیب ماجلوه یار
ای کاش ببینم به جهان روی نگار
سرباز تو باشیم نه سربار به تو
دنیا بشود پر از علمدار به تو
بر روی لبم آ جرک الله جاری
ای کاش کنم تو را زمانش یاری
ای سینه زنانِ سوخته بال و پرم
از غربت سامرا شکسته کمرم
درحجره ی دربسته بر جسم پدر
آورد به لب های پدر آب پسر
گفت لایوم کیومک یا ابا عبدالله
جان فدای لب های تو یا ثارالله
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 22:10
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه