برایم مشک را آ ماده کردی
لباس اشک را آ ماده کردی
دلم را راه دادی در غم خود
اسیرم کردی اندر ماتم خود
دلم را غرق اندوه دمادم
دلی خسته دوچشمان نم نم
بیا احرام بر بندیم و سوزیم
بیا تا دل به الطافش بدوزیم
از این ماتم دلی بیتاب دارم
شبی بی نور در مهتاب دارم
بیا فصل بهار من خزان شد
سرشک دیدگان درآسمان شد
برایم اشک جاری گشته و آ ه
امان از ضجه های گاه و بیگاه
برایم مشک را آ ماده کردی
لباس اشک را آ ماده کردی
- جمعه
- 23
- تیر
- 1402
- ساعت
- 0:38
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه