• سه شنبه 15 آبان 03


مرثیه شهادت حضرت رقیه(س) -(سلام بابایی، بیا ببین که دخترت غمین و خسته است)

156

سلام بابایی،
بیا ببین که دخترت غمین و خسته است
بیا ببین که پهلوی منم شکسته است
ای ماه تابان،
می دونی دخترت شده اسیر کوفی
می دونی سیلی و کتک خورده ز کوفی
سلام بابایی،
امشب چراغونه خرابه از حضورت
امشب منور شده این خونه ز نورت
به جون زهرا،
بیا نظر کن به اسیرای توی شام
سری بزن خرابه دیدن اسیران
امشب دل من،
هوایی برای دیدن جمالت
دیدن اون رخ پر از مهر ونگارت
توی طبق تو اومدی،
موهای تو خاکی شده چرا بابایی
ابروی تو شکسته شد کجا بابایی
عزیز زهرا،
عمه ها رو هی می زدن با کعب نیزه
سپر می شد ز نیزه ها عمه به خیمه
رو خاک صحرا،
دیدم داداش اکبرمو شد اربأاربا
جمع نمی شد بدن اون رو خاک صحرا
گهواره اش رفت،
وقتی که ششماهه ز پیش مادرش رفت
رو سینه هات بابا جونم سر ز تنش رفت
ساقی خیمه،
عموی مهربون بیا ما آب نخواستیم
یه بار دیگه ببینیمت چیزی نخواستیم
بابای خوبم،
به روی نیزه قاری قرآن شدی تو
تو در تنور کوفیان پنهان شدی تو
منو یه خواهش،
منو ببر طاقت نداره دختر تو
تو کودکی خم شد قدم اندر غم تو
خوش اومدی،
خرابه رو منور از نور جمالت کردی
دخترت رو ببین بابا چه شادمانه کردی
منو ببر،
طاقت طعنه ندارم از بچه شامی
نشون میده باباشو اون بچۂ شامی
گله ندارم،
معجر عمه رو بگیر عمه غمینه
سیلی خور ما کودکان عمه حزینه
دلم شکسته،
ز ظلم ظالم توی مجلس. حرامی
دیدم می زد با خیزرون لب بابایی
غروب عمرم،
امشب دیگه بر لب بومه
عمر رقیه ات بابا جونم تمومه
مردم عالم،
من الذی ایتمنی صغر سنی
داد از یتیمی از یتیمی از غریبی
واژه سرایم،
ساقی روضه های دشت کربلایم
نوحه گر مصیبت و غم شمایم

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 1:20
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران