• دوشنبه 3 دی 03


کاروان اسرا -(یه کارون خسته عمۂ دل شکسته)

158

یه کارون خسته،عمۂ دل شکسته
راهی شده سوی شام،اما اسیر و خسته
یه کارون بی ساقی،بی یاور و بی حامی
اندر پناه خدا،افتاده توی راهی به آهی
یه کارون از اسیر،داغ دیده گشته غمین
عزیزهاشون روی نی،با سیلی گشته عجین
جسارت و ناسزا،غذای این کاراون
کتک و سیلی شده،شام شب کودکان
عقده دارند از علی،با این همه شقاوت
رحم به یتیم نکردند،مردم بی مروت
یه دختر سه ساله،با گوش پاره پاره
آبله داره پاهاش،غمین و اشگ باره
امام ساجد ببین،تو تب داره می سوزه
این تب و بیماریش،چه حکمتی رو داره
باید بره تا به شام،این رهنمای همام
نقشه های یزید رو،رو آب بریزه امام
مجلس و بزم شراب،اهانت های مدام
خطبه بخونه زینب،مثل علی توی شام
سری به نی بلند و ،قرآن به لب می خونه
حسین رود بی بدن،از کوفه تا شهر شام
عمه غمین و محزون،چشماش به روی نی ها
همش میگه حسین جان،بمیره زینب از غم
صدا صدای حق حق،شب ها میاد به گوشم
یه مادری نشسته،لالایی می گه از غم
لایی لایی علی جون،سرت به نی علی جون
راهی شدی به کوفه،تو روی نی علی جون
کوفه و شام بلا،دغدغۂ قافله است
محلۂ یهودی،نمک به زخم همه است
زخم زبون شنیدن،از بچه های شامی
با چوب خیزرون زد،به لب های بابایی
دروازه ساعت شده،اول درد این شهر
شهر که چراغون شده،خارجی اومده شهر
مسلمون های بی دین،ما نسل مصطفاییم
برای حفظ قرآن،اسیر به اشقیا ایم
ما بچه های حیدر،فاتح خیبر هائیم
فاطمه مادر ماست،در پناه خدائیم
ساقی دلش روانه،همره این قافله
واژه به لب میاره،از غم این قافله

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:59
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران