• دوشنبه 3 دی 03


آرزوی کربلا -(می شود این عقدۂ دل وا کنی)

651

می شود این عقدۂ دل وا کنی
کاش من را هم حرم دعوت کنی
ای مرا مرحم به هر درد ای شفیع
می شود بهر عنایت تو مرا دعوت کنی
کاش مولا تو مرا بهر عنایات زیاد
اندرون آن حریم پاک مهمانم کنی
سالها بر لب زدم فریاد غم های تو را
می شود بهر خدا آقا مرا دعوت کنی
جان زهرا مادرت این عقده در دل مانده است
کن نظر بر من حسین شاید مرا دعوت کنی
این همه زائر درون خانه ات مهمان بود
می شود آیا مرا هم در حرم دعوت کنی
بر زبان گفتم که دلتنگم شهید کربلا
از درون روضه ها آقا صدایم می کنی
گریه اندر ماتمت بر چشم من باشد روان
یک شب جمعه شود آیا مرا دعوت کنی
روضه خوان باشم به ماتم های روز واقعه
روضه خوانت را شود آقا شبی دعوت کنی
اربعین پای پیاده از نجف تا کربلا
بهر عرض یک ارادت تو مرا دعوت کنی
آرزوی دیدن آن قتلگه مانده به دل
همره زینب مرا هم بر غمت دعوت کنی
بر تن صد چاک اکبر گریه ها باید شود
یاد آن غم بر گل لیلا مرا دعوت کنی
تشنۂ آب فراتم آب عشق و معرفت
بهر سیرابی این نوکر مرا دعوت کنی
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی خاک تو
جان آن طفل سه ساله کی مرا دعوت کنی
ترسم آخر مرگ من آید نبینم مرقدت
خاک تو مهر نمازم کی مرا دعوت کنی
من که عمری دم زدم مظلوم عالم یا حسین
ای غریب بی کفن گردد مرا دعوت کنی
شعر ساقی در مقام مهربانی های توست
ای رئوف ای شاه دین آقا شود دعوت کنی
نیستم دعبل ولیکن نوکریت فخر من
ای امید عالمین درد مرا مرحم کنی
جان حیدر کن دعا بهر ظهور مهدیت
کاش همراه ولی ام تو مرا دعوت کنی
ساقیم بر ماتم کرب و بلای تو حسین
شعر گفتم تا که شاید تو مرا دعوت کنی

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 22:12
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران