اِی نامِ تو قرارِ دلِ بیقرارها
حرفِ تو ماندگارتَرین یادگارها
دَرکِ بَشر به فَهمِ مَسائل نمی رسید
از علمِ تو شِکستَه تَمامِ حِصارها
تَعبیرهای نابِ تو راهِ عُبورِ ماست
اِی مُعتبرتَر از همهء اِعتبارها
سِیلِ فِرشتِگانِ خدا پای دَرسِ تو
شاگردی اَت بُزرگتَرین اِفتخارها
از هر طَرف به مادرِ سادات میرَسی
مَحوِ سُلالهء تو تَمامِ تَبارها
ای سِوّمین اِمامِ سِتم دیدهء بَقیع
قُربانِ خاکِ قبرِ تو سَنگِ مَزارها
از کوچه های شام تو هم شکوه اِی بِکُن
اِی بازماندهء سَفرِ نِی سَوارها
اَصلاً خودَت بِگُو چقدَر بینِ ازدِحام
خوردِه ست بر سَرت لَگدِ نِیزه دارها
بی شَک تو هم میانِ بیابان دُویده اَی
مثلِ رقیه رَفته به پای تو خارها
با آنکه تو مُراقبِ او بوده اِی، وَلی
از دَستهای زَجر، کُتک خورده بارها
اِی وای از آن دَمی که به دستِ حَرامیان
از گُوشها کشیده شَوَد گُوشوارها
التماس دعای فرج
- یکشنبه
- 15
- مرداد
- 1402
- ساعت
- 13:30
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن مرادنوری
ارسال دیدگاه