ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت
حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت
همچو اجداد غریبت همۀ عمر غریب
به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت
در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا
کرد با عم گرامیت حسن همسفرت
بسکه در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست
نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت
چشم بگشا به سوی خانۀ در بسته خویش
که عزادار شده همسر نیکو سیرَت
سالها تحتنظر بودی و بودی در حبس
کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت
چشم حقبین تو شد بسته و میبینی باز
همه جا غربت مهدی است به پیشِ نظرت
سالها شمع صفت سوختی و آب شدی
ه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت
سالها بود که با یاد لب خشک حسین
خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت
میثم از خواجگی هر دو جهان دست کشد
بشماریش اگر جزء گدایان درت
منبع:چرمی
- چهارشنبه
- 20
- دی
- 1391
- ساعت
- 8:38
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه