⬇️ بند ۱
دلشوره میگیرم
وقتی که تو پیشم نـمیمونی
میبینمت اما
حس میکنم خیلی پریشونی
حرفی بزن بامن
این دل کمـی آروم نـمیگـیره
تو این دل صحرا
میدونی زینب بی تو میمیره
چی میشه آخر کار ما
دلشوره دارم ای خدا
واویلا
اینجارو دیدم توی خواب
دنیـای مـن مـیشـه عـذاب
واویلا
واویلا....واویلا
⬇️ بند ۲
حالا که میبینم
تو نیمـه جونی و تو گـودالی
نیزه تنت خورده
افتادی روی خاک و بی حالی
با گریه میدیدم
اومد روی سینت گذاشت پاشو
بستم چشامو برد
تـا سمـت موهـای تـو دسـتاشـو
زیـر دو دستـای عـدو
دس میبره سمت گلو
واویلا
داره جدا میشه سرت
داره میـلرزه پـیـکـرت
واویلا
واویلا... واویلا
⬇️ بند ۳
رو نیزه میبینم
موهـای تو خیلـی پریشونه
پیشونیتو دیدم
جوری زدن دریایی از خونه
دیدم که میسوزه
از داغ بـی آبـی لـبـای تــو
میباره اشکای
چشمای من حـالا بـرای تو
پیراهنـت رو میبرن
ینی تنت رو میدرن
واویلا
نـا مـحـرمـا دور مـنن
طعنه به زینب میزنن
واویلا
واویلا.... واویلا
- یکشنبه
- 12
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 16:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه