⬇️ بند ۱
از بارون و غم تو چشمات
مـعـلـومـه حـال بـدی داری
مثل شمعی شدی میسوزی
به درد کـیـنه هـا گـرفتـاری
بی تابی و بی قراری و
این دم آخر پـریـشـونی
تو ایـن خـونـه تنـهایـی تو
بمیرم واست نیمه جونی
گــل بـودی و امـا حــالا
بی رمق افتادی خزونی
غریبی ای آقا غریبی ای آقا
⬇️ بند ۲
مثـل جـد غـریـبـت داره
میسوزه اون جگرت آقا
داری میری ولی میبینی
خـونـه قـلب پسـرت آقا
چـشـمــای مــن بـاز مـیبـاره
شده وقت عزای تو مولا
نـمـیـاد بـالا نـفـسـت گـاهـی
بده حال و هوای تو مولا
داره آهسته بی رمق میشه
غریبونه دستای تو مولا
غریبی ای آقا غریبی ای آقا
- یکشنبه
- 12
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 17:8
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه