⬇️ بند ۱
عجب روزای تلخی داره میاد و میره
چی شده همسر من دست به دیوار میگیره
خدا کنه که زهرام نمیره و بمونه
یه چیزایی آهسته به زیر لب میخونه
ای وای شدی پژمرده
از درد نفست میره
وقتی میگی از رفتن
قلب علی میگیره
ای وای فاطمه جانم
⬇️ بند ۲
بارون درد و غصه رو سر من میباره
دلم تو این هیاهو هوای گریه داره
سیلی به صورتت زد کبوده روی ماهت
چی سرتو اوورده مگه چی بود گناهت
دیگه شدی بی طاقت
خیلی میلرزه دستات
حیدر برات بمیره
ای وای تارشده چشمات
ای وای فاطمه جانم
⬇️ بند ۳
به زیر دستو پاشون شاخه ای رو شکوندن
وجود حیدرو با آتیش غم سوزوندن
محسنمو گرفتن چقد حقیر و پستن
با بی حیایی در خونمونو شکستن
این دل بی تو ویرونه
همراه علی بودی
تلخه غم این دوریت
تو ماه علی بودی
ای وای فاطمه جانم
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 2:17
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه