#شب_هشتم_قمر_منیر_بنی_هاشم
#باب_الحوائج_اباالفضل_العباس ع
دستها در پوست آویزان بود
او ولی داشت تمنا با مشک
قلبِ شش ماهه ی من بی تاب است
با خودش داشت چه نجوا با مشک
قول دادم به رقیه حتماً_
می رسم از لبِ دریا با مشک
خواهرم توی حرم می گوید_
آید از علقمه سقا با مشک
مشک ای مشک بیا یاری کن
تا نیافتاده ام از پا با مشک
تیرِ دشمن می رسد از هر سو
شده ام فرش به صحرا با مشک
آسمان نوحه گر از غربتِ من
مانده ام یکه و تنها با مشک
چه خِجل مانده ام از اصغرِ خود
که شدم اِرباّ و اِربا با مشک
روح و جانم پسرِ فاطمه هست
تشنه تر از لبِ او علقمه هست!
#هستی_محرابی
#چهارشنبه_۴_مرداد_۱۴۰۲
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 10:29
- نوشته شده توسط
- ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه