پاشو برادر جانم
پاشو برادرم دوای دردم
ببین که دور سرتو میگردم
بیا توون بده به قلب سردم
پاشو برادر جانم
ببین به لب رسیده دیگه جونم
عباس من کنار تو میمونم
پاشو آروم بگیره قلب خونم
مشکتو وقتی دیدم
جون توهم مثل همین آب میره
دنیا جلو چشمای من شد تیره
کسی نموند آبو ازت بگیره
جونی ندارم دیگه
پاشو داداش حسینتو یاری کن
داره میسوزه خیمه ها کاری کن
جلوی دشمنا علمداری کن
صدای آه قلبم
رسید به گوش تو میگفت شرمندم
داشتم به روی خاکا جون میکندم
به خون خود میغلتم و میخندم
ببخش داداش عباس رو
یه چنتا تیر اومدو خورد تو چشمام
نمیتونستم بمونم رو پاهام
حتی رو خاک صحرا افتاد دستام
- چهارشنبه
- 15
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 18:5
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه