دوباره بی قرارمو امون ندارم
یه عمری میشه من به توخیلی بدهکارم
هرهفته من خون میکنم دل غریبتوآقا
بگذر تو از خطای من ای مهربون یارم
اینکه میگم آقا بیا خودت میدونی بهونس
باید ازاین فراق تو سربه بیابون بزارم
هرهفته من سه شنبه ها میام به مسجد محل
من دعای توسل و میخونم این شده کارم
تا که به تو رو میزنم تو دست رد نمیزنی
خیلی بزرگواری آقا میخوام بگم دوستدارم
نا امیدی و ترس مدام توی دلم موج میزنه
مولا برس به داد من ببین چقدر گرفتارم
توصاحب سفره ایی و من ریزه خوارتم همین
من روزیمو از سفره ی احسان تو برمیدارم
نوکر خوبی نیستم و اما دلم گیر توئه
تووضع نامطلوب دل شدی توصبرو قرارم
خداکنه که چشم من روی ماهت رو ببینه
وقتی که دارم میمیرم سرروی پاهات بزارم
- چهارشنبه
- 15
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 20:55
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه