بارون غصه و غم دوباره ز اسم تو مي باره2
غربت بي نهايت به پيشت صحبتِ نو نداره2
سياهيِ اين دلم رو آقا جون نام تو مي کنه پاک2
خدا براي تو گفته که لولاک لما خلقت الافلاک2
از اون روزي که بستي چشات و امتِ تو يتيمه2
همين ز دستم آقا بر اومد نشون نوکريمه2
براي تو من گرفتم به لطفت هيئت و بزم ماتم2
به عشق تو هر سال من به نام سال رسول اعظم2
نمي تونم ببينم آقا جون اهانتِ به نامت2
ايشاالله مهدي تو مياد و مي گيره انتقامت2
بيا و آقا حواله کن امشب يه نامه زيارت2
گنبد خضرايت آقا ببين که دلم رو برده غارت2
شاعر : رضا تاجیک
- پنج شنبه
- 21
- دی
- 1391
- ساعت
- 10:22
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه