حوادث شب ولادت
در روايات ما آمده است که در شب ولادت آن حضرت حوادث مهم و اتفاقات زيادي در اطراف جهان به وقوع پيوست کهپيش از آن سابقه نداشت و يا اتفاق نيفتاده بود که از جمله«ارهاصات»بوده بدانگونه که در داستان اصحاب فيل ذکر شد،و در قصيده معروف برده نيز آمده است.
و شايد جامع ترين حديث در اين باره حديثي است که مرحوم صدوق«ره»در کتاب امالي به سند خود از امام صادق عليه السلام روايت کرده و ترجمهاش چنين است که آن حضرت فرمود: ابليس به آسمانها بالا ميرفت و چون حضرت عيسي«ع»به دنيا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا ميرفت،و هنگامي که رسول خدا«ص»به دنيا آمد از همه آسمان هاي هفتگانه ممنوع شد،و شياطين به وسيله پرتاب شدن ستارگان ممنوع گرديدند،و قريش که چنان ديدند گفتند:قيامتي که اهل کتاب ميگفتند بر پا شده!
عمرو بن اميه که از همه مردم آنزمان به علم کهانت وستاره شناسي داناتر بود بدانها گفت:بنگريد اگر آن ستارگاني است که مردم بوسيله آنها راهنمائي ميشوند و تابستان و زمستان از روي آن معلوم گردد پس بدانيد که قيامت بر پا شده و مقدمه نابودي هر چيز است و اگر غير از آنها است امر تازهاي اتفاقافتاده.
و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هيچ بتي در آن روز بر سر پا نبود،و ايوان کسري در آن شب شکستخورد و چهارده کنگره آن فرو ريخت.و درياچه ساوه خشک شد.و وادي سماوه پر از آب شد.
آتشکدههاي فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گرديد.
و مؤبدان فارس در خواب ديدند شتراني سخت اسبان عربي را يدک ميکشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکندهشدند،و طاق کسري از وسط شکستخورد و رود دجله در آنوارد شد.
و در آن شب نوري از سمت حجاز بر آمد و همچنان به سمت مشرق رفت تا بدانجا رسيد،فرداي آن شب تخت هر پادشاهي سرنگون گرديد و خود آنها گنگ گشتند که در آن روز سخن نميگفتند.
دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گرديد،وهر کاهني که بود از تماس با همزاد شيطاني خود ممنوع گرديد وميان آنها جدائي افتاد.
آمنه گفت:به خدا فرزندم که بر زمين قرار گرفت دستهاي خود را بر زمين گذارد و سر به سوي آسمان بلند کرد و بداننگريست،و نوري از من تابش کرد و در آن نور شنيدم گويندهاي ميگفت:تو آقاي مردم را زادي او را محمد نام بگذار.
آنگاه او را به نزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفتهبود به عبد المطلب گزارش دادند،عبد المطلب او را در دامنگذارده گفت:الحمد لله الذي اعطاني هذا الغلام الطيب الاردان قد ساد في المهد علي الغلما
ستايش خدائي را که به من عطا فرمود اين فرزند پاک و خوشبو را که در گهواره بر همه پسران آقا است.
آنگاه او را به ارکان کعبه تعويذ کرد. (1) و در باره او اشعاري سرود. و ابليس در آن شب ياران خود را فرياد زد(و آنها را بياريطلبيد)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اي سرور چه چيزتو را بهراس و وحشت افکنده؟گفت:واي بر شما از سر شب تابحال اوضاع آسمان و زمين را دگرگون ميبينم و بطور قطع در روي زمين اتفاق تازه و بزرگي رخ داده که از زمان ولادت عيسيبن مريم تاکنون سابقه نداشته،اينک بگرديد و ببينيد اين اتفاقچيست؟
آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما که تازهاينديديم.
ابليس گفت:اين کار شخص من است آنگاه در دنيا به جستجو پرداخت تا به حرم-مکه-رسيد،و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آنرا گرفتهاند،خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند،به سمت غار حري رفت و چونگنجشکي گرديد و خواست در آيد که جبرئيل بر او نهيب زد:-برو اي دور شده از رحمتحق!ابليس گفت:اي جبرئيلاز تو سؤالي دارم؟
گفت:بگو،پرسيد:از ديشب تاکنون چه تازهاي در زمين رخداده؟
پاسخ داد:محمد-صلي الله عليه و آله-به دنيا آمده.
شيطان پرسيد:مرا در او بهرهاي هست؟گفت:نه.
پرسيد:در امت او چطور؟
گفت:آري.ابليس که اين سخن را شنيد گفت:خوشنود وراضيم.
و در حديث ديگري که در کتاب کمال الدين نقل کردهچنين است که در شهر مکه شخصي يهودي سکونت داشت ونامش يوسف بود،وي هنگامي که ستارگان را در حرکت وجنبش مشاهده کرد با خود گفت:اين تحولات آسماني به خاطرولادت همان پيغمبري است که در کتابهاي ما ذکر شده کهچون به دنيا آيد شياطين رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوعگردند. و چون صبح شد به مجلسي که چند تن از قريش در آن بودند آمد و بدانها گفت:آيا دوش در ميان شما مولودي به دنيا آمده؟
گفتند:نه.
گفت:سوگند به تورات که وي بدنيا آمده و آخرين پيمبراناست و اگر اينجا متولد نشده حتما در فلسطين متولد گشته است.
اين گفتگو گذشت و چون قريشيان متفرق شدند و به خانههايخود رفتند داستان گفتگوي با آن يهودي را با زنان و خاندان خودبازگو کردند و آنها گفتند:آري ديشب در خانه عبد الله بن عبد المطلب پسري متولد شده.
اين خبر را به گوش يوسف يهودي رساندند،وي پرسيد:آيا اينمولود پيش از آنکه من از شما پرسش کردم به دنيا آمده يا بعد ازآن؟گفتند:پيش از آن!گفت:آن مولود را به من نشان دهيد.
قريشيان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند:فرزندخود را بياور تا اين يهودي او را ببيند،و چون مولود را آوردند ويوسف يهودي او را ديدار کرد جامه از شانه مولود کنار زد وچشمش به خال سياه و درشتي که روي شانه وي بود بيفتاد دراين وقت قرشيان مشاهده کردند که حالت غش بر آن مرد يهودي عارض شد و به زمين افتاد قریشيان تعجب کرده و خنديدند.
يهودي برخاست و گفت:آيا ميخنديد؟بايد بدانيد که اين پيغمبر پيغمبر شمشير است که شمشير در ميان شما مي نهد...
قرشيان متفرق شده و گفتار يهودي را براي يکديگر تعريفميکردند.
و در حديثي که مرحوم کليني شبيه به روايتبالا از مردي ازاهل کتاب نقل کرده آن مرد کتابي به قریشيان که وليد بن مغيرة وعتبة بن ربيعه و ديگران در ميانشان بود رو کرده و گفت:نبوتاز خاندان بني اسرائيل خارج شد و به خدا اين مولود همان کسياست که آنها را پراکنده و نابود سازد!
قريش که اين سخن را شنيدند خوشحال شدند،مرد که ديد آنها خوشنود شدند بديشان گفت:خرسند شديد! به خدا سوگند اين مولود چنان سطوت و تسلطي بر شما پيدا کند که زبانزد مردم شرق و غرب گردد.
ابو سفيان از روي تمسخر گفت:او به مردم شهر خود تسلط مييابد!
و نظير آنچه در روايات ما آمده برخي از اين حوادث درروايات اهل سنت نيز ذکر شده اما در بسياري از آنها اين حوادث قبل از بعثت رسول خدا«ص»ذکر شده نه مقارن ولادت.
مانند رواياتي که در سيره ابن هشام و تاريخ طبري و جاهاي ديگر است و در صحيح بخاري نيز از ابن عباس روايتشده (2) و فخر رازي نيز در تفسير آيه شريفه «فمن يستمعالآن يجد له شهابا رصدا» (3) در مورد منع شياطين از نفوذ در آسمانها وتيرهاي شهاب همين گفتار را داشته و اقوالي در اين باره نقلکرده (4) و از ابي بن کعب نيز حديثي در اينمورد نقل کردهاند کهگفته است: «لم يرم بنجم منذ رفع عيسي عليه السلام حتي بعث رسولالله-صلي الله عليه و آله-» (5) و در اشعار بعضي از شاعرانعرب نيز قسمتي از اين حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعار زير که از شاعري به نام قيرواني نقل شده که ميگويد:و صرح کسري تداعي من قواعده و انفاض منکسر الاوداج ذاميلو نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم يسلخرت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمي الجن بالشعل
يک سئوال
اکنون جاي يک سئوال هست که اگر کسي بگويد:آيا نظير آنچه در اين روايات آمده در کتابهاي تاريخي و روايات غيراسلامي هم ذکري از آنها شده يا نه؟
که ما در پاسخ اين سئوال ميگوئيم:اولا اگر حديث وروايتي از نظر سند و صدور از امام معصوم عليه السلام براي ما ثابت شد ديگر کدام روايت و تاريخي براي ما معتبرتر از آن حديث و روايت ميتواند باشد،و همه بحثها در همان قسمت اول واعتبار سند و به اصطلاح«صغراي قضيه»است،ولي پس ازاثبات ديگر استبعاد و زير سئوال بردن حديث،جز ضعف ايمان وتاريخ زدگي محمل ديگري نميتواند داشته باشد،وگرنه کدامتاريخ و روايتي معتبرتر از آن تاريخ و روايتي است که از منبعوحي الهي سرچشمه گرفته باشد و کدام داستان و حديثيمحکمتر از داستان و حديثي است که از زبان پيمبران و ائمهمعصوم عليهم السلام صادر گرديده باشد!
مگر نه اين است که سرچشمه پر فيض و زلال همه علوم آنهايند؟و معيار صحت و سقم همه دانشهاي بشري گفتار آنهااست؟
و ثانيا-ميگوئيم:مگر تاريخ صحيح و دست نخوردهاي از گذشتگان و زمانهاي قديم در دست داريم که ما بتوانيم اينروايات را با آنها منطبق ساخته و يا تاييدي از آنها بگيريم؟
جائي که مقدسترين کتابها مانند تورات و انجيل با آن همهنسخههاي متعددي که معمولا از آنها در دست مردم آن زمانها بوده و جمله جمله و کلمه به کلمه آنها مورد احترام و متن دستورات ديني آنها بوده از دستبرد و تحريف و تصحيف و اسقاط در امان نبوده،و طاغوتهاي زمان و جيره خوارانشان احکام و فرامين آنها رابه نفع ايشان تغيير داده و يا اسقاط کردهاند،ديگر چگونه کتابهايتاريخي معدودي که در زواياي کتابخانهها با نسخههاي خطي منحصر به فرد ياانگشتشماري وجود داشته ميتواند مورد اعتمادباشد؟
و ثالثا-بر فرض که چنين تاريخي وجود داشته باشد که اوضاع و احوال آن زمانها را نوشته و ثبت کرده باشد آيا همهوقايعي که در آن زمانها اتفاق افتاده در تاريخها ثبت و نگارششده؟و آيا وسائل ارتباطي آنچنان بوده که تاريخ نگاران بتواننداز هر اتفاقي که در گوشه و کنار جهان آنروز اتفاق ميافتادهمطلع گردند و آنرا در تاريخ ثبت کنند؟مگر امروزه با تمام اينوسائل ارتباطي و مخابراتي و راديوها و تلويزيونها و ماهوارههاو...چنين کاري انجام شده و چنين ادعائي ميتوان کرد؟... مگر وسائل ارتباطي جهان آزادند و مستقلانه و بدور از سياستها واختناقها و خارج از کانالهاي مخصوص و صافيهاي انحصاري ميتوانند کوچکترين خبري را منتشر کنند؟آن هم خبري کهبصورت معجزه آسماني براي شکستيک قدرت طاغوتي و يکدربار سلطنتي بوقوع پيوسته باشد...؟مگر معجزاتي امثال«شقالقمر»که وقوع آن مورد اتفاق همه مسلمانان ميباشد و بگفتهدکتر سعيد بوطي-نويسنده مصري-در کتاب فقه السيرة از امورمتفق عليه در نزد علماء و دانشمندان اسلامي است در تاريخهايگذشته نقل شده...؟و بلکه معجزات انبياء گذشته مانند سرد شدن آتش بر ابراهيم خليل عليه السلام و شکافته شدن دريا بوسيله عصاي موسي و اژدها شدن و بلعيدن آن تمام مارهايجادوئي ساحران و زنده شدن مردگان بدعاي حضرت مسيح وامثال آن جز در کتابهاي مقدس و مذهبي در تاريخها و رواياتديگر آمده و ذکري از آنها ديده ميشود؟!...
و حقيقت آن است که تاريخ نويسان و وقايع نگاران گذشته در انحصار طاغوتهاي زمان بوده-چنانچه امروزه نيز عموما اينگونهاست و بشر هنوز نتوانسته خود را از قيد و بند ايشان آزاد سازد-وانبياء الهي نيز پيوسته بر ضد همان طاغوتها قيام ميکرده ومبارزه داشتند،و آنها همواره در صدد از بين بردن انبياء و محو نام و آثار ايشان بوده و بهر وسيله ميخواستهاند آنها را افراديماجراجو و بي شخصيت و فسادگر معرفي کنند،و هرگز اجازهنميدادند آنها را به عنوان مرداني الهي که قدرت انجام معجزه رادارند معرفي کنند،و به همين دليل معجزاتي را که بوسيله ايشانانجام ميشده انکار کرده و يا توجيه مينمودند،و اگر کتابهايآسماني و روايات مذهبي نبود اثري از اين معجزات به جاي نمانده و بدست ما نرسيده بود...
چنانچه اکنون نيز ما در انقلاب اسلامي خود که يک انگيزهمذهبي داشته و ادامه آن را نيز بياري خدا همان انگيزه مذهبي وعشق شهادت طلبي در راه خدا و دين،تضمين کرده و بر ضدطاغوتهاي شرق و غرب قيام کرده همين شيوه تبليغي را ميبينيمکه هر حرکتي بنفع اين انقلاب در داخل و يا خارج بشود مانندراهپيمايي ميليوني و غير ميليوني که در داخل و يا خارج انجامميگيرد اصلا منعکس نميشود و در راديوها و وسائل ارتباط جمعي ذکري از آن نميشود،اما کوچکترين حرکت ضدانقلاب-مانند اجتماعات اندکي که جمعا به صد نفر نميرسدبا آب و تاب در همه رسانههاي گروهي بعنوان يک حرکت ضدرژيم نه يکبار بلکه چند بار پخش ميگردد.
و بهمين دليل ما ميگوئيم انگيزه و نيازي براي تحقيق در تاريخهاي گذشته نداريم و اگر هم تتبع کنيم معلوم نيستبه جائي برسيم،مگر اينکه بخواهيم به هر وسيله و هر ترتيبي که شدهتاييدي از تاريخ براي اين روايات پيدا کنيم اگر چه مجبور شويم براي تطبيق اين روايات با تاريخ دستبه توجيه و تاويلهاينامربوط بزنيم،چنانچه نظير آنرا در داستان اصحاب فيل ذکرکرده و شنيديد و خوانديد،که ما آن عمل را محکوم کرده و دليل برضعف ايمان و غربزدگي و تاريخ زدگي و غيره دانستيم...
پی نوشت
1-یعنی او را به کنار خانه کعبه آورد و برای سلامتی و پناه او از شر شیاطین و دشمنان،بدنش را به چهار گوشه کعبه مالید.
2-صحیح البخاری ج 6 ص 73.
3-سوره جن آیه 9.
4-مفاتیح الغیب ج 8 ص 241.
5-بحار الانوار ج 15 ص 331.
منبع
رسولی محلاتی،هاشم. درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام
http://www.hawzah.net
- یکشنبه
- 24
- دی
- 1391
- ساعت
- 13:12
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه