• دوشنبه 3 دی 03


متن حوادث مقارن با ولادت حضرت رسول (ص)

2352
1

حوادث شب ولادت
در روايات ما آمده است که در شب ولادت آن حضرت‏ حوادث مهم و اتفاقات زيادي در اطراف جهان به وقوع پيوست که‏پيش از آن سابقه نداشت و يا اتفاق نيفتاده بود که از جمله‏«ارهاصات‏»بوده بدانگونه که در داستان اصحاب فيل ذکر شد،و در قصيده معروف برده نيز آمده است.
و شايد جامع ترين حديث در اين باره حديثي است که مرحوم صدوق‏«ره‏»در کتاب امالي به سند خود از امام صادق عليه السلام‏ روايت کرده و ترجمه‏اش چنين است که آن حضرت فرمود: ابليس به آسمانها بالا مي‏رفت و چون حضرت عيسي‏«ع‏»به دنيا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مي‏رفت،و هنگامي که رسول خدا«ص‏»به دنيا آمد از همه آسمان هاي هفتگانه ‏ممنوع شد،و شياطين به وسيله پرتاب شدن ستارگان ممنوع ‏گرديدند،و قريش که چنان ديدند گفتند:قيامتي که اهل کتاب مي‏گفتند بر پا شده!
عمرو بن اميه که از همه مردم آنزمان به علم کهانت وستاره شناسي داناتر بود بدانها گفت:بنگريد اگر آن ستارگاني ‏است که مردم بوسيله آنها راهنمائي مي‏شوند و تابستان و زمستان‏ از روي آن معلوم گردد پس بدانيد که قيامت ‏بر پا شده و مقدمه ‏نابودي هر چيز است و اگر غير از آنها است امر تازه‏اي اتفاق‏افتاده.
و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هيچ بتي در آن روز بر سر پا نبود،و ايوان کسري در آن شب شکست‏خورد و چهارده کنگره آن فرو ريخت.و درياچه ساوه خشک شد.و وادي سماوه پر از آب شد.
آتشکده‏هاي فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گرديد.
و مؤبدان فارس در خواب ديدند شتراني سخت اسبان عربي ‏را يدک مي‏کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده‏شدند،و طاق کسري از وسط شکست‏خورد و رود دجله در آن‏وارد شد.
و در آن شب نوري از سمت ‏حجاز بر آمد و همچنان به سمت‏ مشرق رفت تا بدانجا رسيد،فرداي آن شب تخت هر پادشاهي‏ سرنگون گرديد و خود آنها گنگ گشتند که در آن روز سخن‏ نمي‏گفتند.
دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گرديد،وهر کاهني که بود از تماس با همزاد شيطاني خود ممنوع گرديد وميان آنها جدائي افتاد.
آمنه گفت:به خدا فرزندم که بر زمين قرار گرفت دستهاي ‏خود را بر زمين گذارد و سر به سوي آسمان بلند کرد و بدان‏نگريست،و نوري از من تابش کرد و در آن نور شنيدم گوينده‏اي‏ مي‏گفت:تو آقاي مردم را زادي او را محمد نام بگذار.
آنگاه او را به نزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته‏بود به عبد المطلب گزارش دادند،عبد المطلب او را در دامن‏گذارده گفت:الحمد لله الذي اعطاني هذا الغلام الطيب الاردان قد ساد في المهد علي الغلما
ستايش خدائي را که به من عطا فرمود اين فرزند پاک و خوشبو را که در گهواره بر همه پسران آقا است.
آنگاه او را به ارکان کعبه تعويذ کرد. (1) و در باره او اشعاري‏ سرود. و ابليس در آن شب ياران خود را فرياد زد(و آنها را بياري‏طلبيد)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اي سرور چه چيزتو را بهراس و وحشت افکنده؟گفت:واي بر شما از سر شب تابحال اوضاع آسمان و زمين را دگرگون مي‏بينم و بطور قطع در روي زمين اتفاق تازه و بزرگي رخ داده که از زمان ولادت عيسي‏بن مريم تاکنون سابقه نداشته،اينک بگرديد و ببينيد اين اتفاق‏چيست؟
آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما که تازه‏اي‏نديديم.
ابليس گفت:اين کار شخص من است آنگاه در دنيا به جستجو پرداخت تا به حرم-مکه-رسيد،و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته‏اند،خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند،به سمت غار حري رفت و چون‏گنجشکي گرديد و خواست در آيد که جبرئيل بر او نهيب زد:-برو اي دور شده از رحمت‏حق!ابليس گفت:اي جبرئيل‏از تو سؤالي دارم؟
گفت:بگو،پرسيد:از ديشب تاکنون چه تازه‏اي در زمين رخ‏داده؟
پاسخ داد:محمد-صلي الله عليه و آله-به دنيا آمده.
شيطان پرسيد:مرا در او بهره‏اي هست؟گفت:نه.
پرسيد:در امت او چطور؟
گفت:آري.ابليس که اين سخن را شنيد گفت:خوشنود وراضيم.
و در حديث ديگري که در کتاب کمال الدين نقل کرده‏چنين است که در شهر مکه شخصي يهودي سکونت داشت ونامش يوسف بود،وي هنگامي که ستارگان را در حرکت وجنبش مشاهده کرد با خود گفت:اين تحولات آسماني به خاطرولادت همان پيغمبري است که در کتابهاي ما ذکر شده که‏چون به دنيا آيد شياطين رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع‏گردند. و چون صبح شد به مجلسي که چند تن از قريش در آن بودند آمد و بدانها گفت:آيا دوش در ميان شما مولودي به دنيا آمده؟
گفتند:نه.
گفت:سوگند به تورات که وي بدنيا آمده و آخرين پيمبران‏است و اگر اينجا متولد نشده حتما در فلسطين متولد گشته است.
اين گفتگو گذشت و چون قريشيان متفرق شدند و به خانه‏هاي‏خود رفتند داستان گفتگوي با آن يهودي را با زنان و خاندان خودبازگو کردند و آنها گفتند:آري ديشب در خانه عبد الله بن ‏عبد المطلب پسري متولد شده.
اين خبر را به گوش يوسف يهودي رساندند،وي پرسيد:آيا اين‏مولود پيش از آنکه من از شما پرسش کردم به دنيا آمده يا بعد ازآن؟گفتند:پيش از آن!گفت:آن مولود را به من نشان دهيد.
قريشيان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند:فرزندخود را بياور تا اين يهودي او را ببيند،و چون مولود را آوردند ويوسف يهودي او را ديدار کرد جامه از شانه مولود کنار زد وچشمش به خال سياه و درشتي که روي شانه وي بود بيفتاد دراين وقت قرشيان مشاهده کردند که حالت غش بر آن مرد يهودي ‏عارض شد و به زمين افتاد قریشيان تعجب کرده و خنديدند.
يهودي برخاست و گفت:آيا مي‏خنديد؟بايد بدانيد که اين پيغمبر پيغمبر شمشير است که شمشير در ميان شما مي‏ نهد...
قرشيان متفرق شده و گفتار يهودي را براي يکديگر تعريف‏مي‏کردند.
و در حديثي که مرحوم کليني شبيه به روايت‏بالا از مردي ازاهل کتاب نقل کرده آن مرد کتابي به قریشيان که وليد بن مغيرة وعتبة بن ربيعه و ديگران در ميانشان بود رو کرده و گفت:نبوت‏از خاندان بني اسرائيل خارج شد و به خدا اين مولود همان کسي‏است که آنها را پراکنده و نابود سازد!
قريش که اين سخن را شنيدند خوشحال شدند،مرد‏ که ديد آنها خوشنود شدند بديشان گفت:خرسند شديد! به خدا سوگند اين مولود چنان سطوت و تسلطي بر شما پيدا کند که ‏زبانزد مردم شرق و غرب گردد.
ابو سفيان از روي تمسخر گفت:او به مردم شهر خود تسلط مي‏يابد!
و نظير آنچه در روايات ما آمده برخي از اين حوادث درروايات اهل سنت نيز ذکر شده اما در بسياري از آنها اين حوادث‏ قبل از بعثت رسول خدا«ص‏»ذکر شده نه مقارن ولادت.
مانند رواياتي که در سيره ابن هشام و تاريخ‏ طبري و جاهاي ديگر است و در صحيح بخاري نيز از ابن عباس روايت‏شده (2) و فخر رازي نيز در تفسير آيه شريفه «فمن يستمع‏الآن يجد له شهابا رصدا» (3) در مورد منع شياطين از نفوذ در آسمانها وتيرهاي شهاب همين گفتار را داشته و اقوالي در اين باره نقل‏کرده (4) و از ابي بن کعب نيز حديثي در اينمورد نقل کرده‏اند که‏گفته است: «لم يرم بنجم منذ رفع عيسي عليه السلام حتي بعث رسول‏الله-صلي الله عليه و آله-» (5) و در اشعار بعضي از شاعران‏عرب نيز قسمتي از اين حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعار زير که از شاعري به نام قيرواني نقل شده که مي‏گويد:و صرح کسري تداعي من قواعده و انفاض منکسر الاوداج ذاميل‏و نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم يسل‏خرت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمي الجن بالشعل
يک سئوال
اکنون جاي يک سئوال هست که اگر کسي بگويد:آيا نظير آنچه در اين روايات آمده در کتابهاي تاريخي و روايات غيراسلامي هم ذکري از آنها شده يا نه؟
که ما در پاسخ اين سئوال مي‏گوئيم:اولا اگر حديث وروايتي از نظر سند و صدور از امام معصوم عليه السلام براي ما ثابت‏ شد ديگر کدام روايت و تاريخي براي ما معتبرتر از آن حديث ‏و روايت مي‏تواند باشد،و همه بحثها در همان قسمت اول واعتبار سند و به اصطلاح‏«صغراي قضيه‏»است،ولي پس ازاثبات ديگر استبعاد و زير سئوال بردن حديث،جز ضعف ايمان وتاريخ زدگي محمل ديگري نمي‏تواند داشته باشد،وگرنه کدام‏تاريخ و روايتي معتبرتر از آن تاريخ و روايتي است که از منبع‏وحي الهي سرچشمه گرفته باشد و کدام داستان و حديثي‏محکمتر از داستان و حديثي است که از زبان پيمبران و ائمه‏معصوم عليهم السلام صادر گرديده باشد!
مگر نه اين است که سرچشمه پر فيض و زلال همه علوم‏ آنهايند؟و معيار صحت و سقم همه دانشهاي بشري گفتار آنهااست؟
و ثانيا-مي‏گوئيم:مگر تاريخ صحيح و دست نخورده‏اي از گذشتگان و زمانهاي قديم در دست داريم که ما بتوانيم اين‏روايات را با آنها منطبق ساخته و يا تاييدي از آنها بگيريم؟
جائي که مقدس‏ترين کتابها مانند تورات و انجيل با آن همه‏نسخه‏هاي متعددي که معمولا از آنها در دست مردم آن زمانها بوده و جمله جمله و کلمه به کلمه آنها مورد احترام و متن دستورات ‏ديني آنها بوده از دستبرد و تحريف و تصحيف و اسقاط در امان‏ نبوده،و طاغوتهاي زمان و جيره خوارانشان احکام و فرامين آنها رابه نفع ايشان تغيير داده و يا اسقاط کرده‏اند،ديگر چگونه کتابهاي‏تاريخي معدودي که در زواياي کتابخانه‏ها با نسخه‏هاي خطي‏ منحصر به فرد ياانگشت‏شماري وجود داشته مي‏تواند مورد اعتمادباشد؟
و ثالثا-بر فرض که چنين تاريخي وجود داشته باشد که‏ اوضاع و احوال آن زمانها را نوشته و ثبت کرده باشد آيا همه‏وقايعي که در آن زمانها اتفاق افتاده در تاريخها ثبت و نگارش‏شده؟و آيا وسائل ارتباطي آنچنان بوده که تاريخ نگاران بتواننداز هر اتفاقي که در گوشه و کنار جهان آنروز اتفاق مي‏افتاده‏مطلع گردند و آنرا در تاريخ ثبت کنند؟مگر امروزه با تمام اين‏وسائل ارتباطي و مخابراتي و راديوها و تلويزيونها و ماهواره‏هاو...چنين کاري انجام شده و چنين ادعائي مي‏توان کرد؟... مگر وسائل ارتباطي جهان آزادند و مستقلانه و بدور از سياستها واختناقها و خارج از کانالهاي مخصوص و صافيهاي انحصاري ‏مي‏توانند کوچکترين خبري را منتشر کنند؟آن هم خبري که‏بصورت معجزه آسماني براي شکست‏يک قدرت طاغوتي و يک‏دربار سلطنتي بوقوع پيوسته باشد...؟مگر معجزاتي امثال‏«شق‏القمر»که وقوع آن مورد اتفاق همه مسلمانان مي‏باشد و بگفته‏دکتر سعيد بوطي-نويسنده مصري-در کتاب فقه السيرة از امورمتفق عليه در نزد علماء و دانشمندان اسلامي است در تاريخهاي‏گذشته نقل شده...؟و بلکه معجزات انبياء گذشته مانند سرد شدن آتش بر ابراهيم خليل عليه السلام و شکافته شدن دريا بوسيله عصاي موسي و اژدها شدن و بلعيدن آن تمام مارهاي‏جادوئي ساحران و زنده شدن مردگان بدعاي حضرت مسيح وامثال آن جز در کتابهاي مقدس و مذهبي در تاريخها و روايات‏ديگر آمده و ذکري از آنها ديده مي‏شود؟!...
و حقيقت آن است که تاريخ نويسان و وقايع نگاران گذشته‏ در انحصار طاغوتهاي زمان بوده-چنانچه امروزه نيز عموما اينگونه‏است و بشر هنوز نتوانسته خود را از قيد و بند ايشان آزاد سازد-وانبياء الهي نيز پيوسته بر ضد همان طاغوتها قيام مي‏کرده ومبارزه داشتند،و آنها همواره در صدد از بين بردن انبياء و محو نام و آثار ايشان بوده و بهر وسيله مي‏خواسته‏اند آنها را افرادي‏ماجراجو و بي شخصيت و فسادگر معرفي کنند،و هرگز اجازه‏نمي‏دادند آنها را به عنوان مرداني الهي که قدرت انجام معجزه رادارند معرفي کنند،و به همين دليل معجزاتي را که بوسيله ايشان‏انجام مي‏شده انکار کرده و يا توجيه مي‏نمودند،و اگر کتابهاي‏آسماني و روايات مذهبي نبود اثري از اين معجزات به جاي نمانده ‏و بدست ما نرسيده بود...
چنانچه اکنون نيز ما در انقلاب اسلامي خود که يک انگيزه‏مذهبي داشته و ادامه آن را نيز بياري خدا همان انگيزه مذهبي وعشق شهادت طلبي در راه خدا و دين،تضمين کرده و بر ضدطاغوتهاي شرق و غرب قيام کرده همين شيوه تبليغي را مي‏بينيم‏که هر حرکتي بنفع اين انقلاب در داخل و يا خارج بشود مانندراهپيمايي ميليوني و غير ميليوني که در داخل و يا خارج انجام‏مي‏گيرد اصلا منعکس نمي‏شود و در راديوها و وسائل ارتباط جمعي ذکري از آن نمي‏شود،اما کوچکترين حرکت ضدانقلاب-مانند اجتماعات اندکي که جمعا به صد نفر نمي‏رسدبا آب و تاب در همه رسانه‏هاي گروهي بعنوان يک حرکت ضدرژيم نه يکبار بلکه چند بار پخش مي‏گردد.
و بهمين دليل ما مي‏گوئيم انگيزه و نيازي براي تحقيق در تاريخهاي گذشته نداريم و اگر هم تتبع کنيم معلوم نيست‏به جائي برسيم،مگر اينکه بخواهيم به هر وسيله و هر ترتيبي که شده‏تاييدي از تاريخ براي اين روايات پيدا کنيم اگر چه مجبور شويم ‏براي تطبيق اين روايات با تاريخ دست‏به توجيه و تاويلهاي‏نامربوط بزنيم،چنانچه نظير آنرا در داستان اصحاب فيل ذکرکرده و شنيديد و خوانديد،که ما آن عمل را محکوم کرده و دليل برضعف ايمان و غرب‏زدگي و تاريخ زدگي و غيره دانستيم...
پی نوشت
1-یعنی او را به کنار خانه کعبه آورد و برای سلامتی و پناه او از شر شیاطین و دشمنان،بدنش را به چهار گوشه کعبه مالید.
2-صحیح البخاری ج 6 ص 73.
3-سوره جن آیه 9.
4-مفاتیح الغیب ج 8 ص 241.
5-بحار الانوار ج 15 ص 331.
منبع
رسولی محلاتی،هاشم. درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام
http://www.hawzah.net
 

  • یکشنبه
  • 24
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:12
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران