خدیجه ام الزهرا(4
الا یا ایها الناس رو دلم پا نذارید
مث من دخترم را دیگه تنها نذارید
یاس من بیشكیبه دختر من غریبه
توی باغ وجودش غصهها را نذارید
دخترم بیقراره آخه مادر نداره
توی این شهر كینه اون و شیدا نذارید
میون كوچه زهرا میشه بییار و تنها
دیگه بر روی ماهش رنگ غمها نذارید
روزی كه بعض دشمن میشه آتیش و آهن
پشت در دخترم را، زهرام و جا نذارید
واغربتا واغربتا(4
هر دم كه تنها ميشدم
از غصه شيدا ميشدم
با شبنمي از خندهات
همچون گلي وا ميشدم
اي يارِ تنهايي من
دل بي تو در غوغا شده
بين خانهدار خانهام
دردانهات زهرا شده
نامت خديجه دم به دم
روي لبم در زمزمهاست
بي تو پرستار شبم
ام ابيها فاطمهاست
- دوشنبه
- 25
- دی
- 1391
- ساعت
- 6:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه