بند اول ؛
دلم گرفته زهرا دعا بکن تموم شه
روزی نبوده حیدر غصه نخورده باشه
مردم من
زمین که افتادی زمین خوردم من
مردم من
وقتی رو شونه تورو می بردم من
مردم من
گوشواره از تو کوچه آوردم من
انگار همین دیروز میزد تو رو نامرد
لعنت به اونی که از هم جدامون کرد
بند دوم ؛
با جمعی از ارازل با کینه این درو زد
با بغضی ک ازم داشت به جای من تورو زد
میدیدن
راه زمین خوردنمو فهمیدن
میدیدن
زنم زمین خورد و همه خندیدن
میدیدن
میون کوچه بچه هام ترسیدن
رفتی و بعد از تو دنیام شده تاریک
پشت منو خم کرد اون کوچه باریک
- سه شنبه
- 4
- مهر
- 1402
- ساعت
- 21:35
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی محسن پور جهانگیر
ارسال دیدگاه