وجود آسماني
تو از بهار آمدي
به انتظار كوچههاي منتظر رقم زده
تو آمدي و با ظهور نور تو
شب سياه و تيره رفت
نشست پاي ديدنت به چشم تار و خيره رفت
تو آمدي ستارگان
دوباره جان گرفته و شهابها جوان شدند
در آسمان
هزار اتفاق تازه شد ز تو پديد
چو ياس شد همه جهان
سپيد گشت، اي اميد
تو كه قدم به كهكشان ما زدي
هواي تازهاي دميد
دم از صفاي ما زدي
بهشت شد وجود ما
شفا گرفت روح ما
خراب شد امارت نشسته بر خرابهها
فرو نشست آتش و شرارهها و كينهها
شكسته شد تمام بت خزانهها
برآمدند جوانهها
سرودها، ترانهها
چه عاشقانه آمدي
چه عارفانه در ديار خاكيان قدم زدي
هنوز در خيال تو
به اين خيال ماندهام
چه منتي به ما نهادهاي، هميشه جاودان
كه با وجود آسمانيت بر اين زمينيان
تو سر زدي
- دوشنبه
- 25
- دی
- 1391
- ساعت
- 7:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه