• جمعه 2 آذر 03

 حسین رحمانی

امام زمان(عج) -(فصل بهار و سبزه و سنبل رسیده )

251

فصل بهار و سبزه و سنبل  رسیده 
بر شاخسار عاطفه صد گل رسیده  
از بین بستان نغمه ی بلبل رسیده 
آری قیامت را کنون سَمبُل رسیده 
جاری شده شور قیامت  بین عالم 
شوری به دل دارم بهاری گشته حالم 

اصل بهار آمد نگار آمد بیایید 
بر سینه ی خسته قرار آمد بیایید
ای عاشقان آن تکسوار آمد بیایید 
حیدر رسیده ذوالفقار آمد بیایید 
رویش نبی خویش علی زهرا خصایل
باشد تمام خوبی  و جمع فضایل

او می رسد درد بشر درمان بگیرد
این غربت و این غصه ها پایان بگیرد 
ویرانی کل جهان سامان بگیرد 
دین خدا از یک دم او جان بگیرد 
شکر خدا ما  وارثان عاشقانیم 
چشم انتظار دولت صاحب زمانیم 

بر تشنگان معرفت دریای آب است 
او بر ستمکاران این عالم عذاب است
لطفش به مظلومان دنیا بی حساب است 
این الحسن ، این الحسینم را جواب است
لیلای شب‌های بلند بی قراری 
از حال مجنونت خبر داری ، نداری؟ 

باران رحمت بر بیابان خواهد آمد 
بر پیکر بی جان ما جان خواهد آمد 
سامان دلهای پریشان خواهد آمد 
مرد خدا منجی انسان خواهد آمد
عطر بهار این زمستان خواهد آمد 
( او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد )

گفتم شهیدان آه سینه شعله ور شد
هرچند آهم از گناهم بی اثر شد 
سهم دل جامانده ام خون جگر شد 
حسرت برایم آرزوی یک سفر شد 
آری سفر در موج خون اینگونه خوب است 
همزاد و همراه جنون اینگونه خوب است 

ای خوش به احوال فدایی های راهش
دلداده های کعبه ی  خال سیاهش
آن کشته های سر بدار بی گناهش
یاران یار و پارکابان  سپاهش
یاد خمینی و  شهیدان و رفیقان
یاد سلیمانی کنم در این بهاران

رفتند یاران تا که ما برجا بمانیم 
باید  وصیت نامه هاشان را بخوانیم
حالا که تبیین است جهاد ما ، برآنیم 
این جمله را بر گوش عالم می  رسانیم :
این انقلاب آخر رسد بر صاحب آن 
بر مهدی صاحب زمان مولای دوران

میدان جنگ ما دگر در بین خانه است
حالا سلاح دشمنان ما رسانه است
تحریم بدخواهان تماماً یک بهانه است
کار و تلاش اقتصادی ... عارفانه است
دشمن نشانه رفته دین و نانمان را
از ما نگیرد غیرت و ایمانمان را

لعنت به آمریکا و  بر آل سعودش
بر صهیونیست و بر وجود بی وجودش
بر آنکه جز شر و تباهی نیست  سودش؟
ننگ است و نیرنگ است کل تار و پودش
با قاتل سردار ما سازش نه هرگز 
دشمن ببیند روی آرامش نه هرگز 

ما با ولایت تا شهادت بی‌قراریم
ما مردمان با وفای این دیاریم
در اوج سختی ها همیشه سفره داریم 
هرچه که پیش آید کماکان پای کاریم
از  هفت سین سفره نوروزی ما 
سین سعادت با ولایت گشته معنا

ما را  حواله داده زهرا بر رضایش
این آخری سالی دلم دارد هوایش
دارم هوای گریه در صحن و سرایش
زانو زدن در محضر گنبد طلایش
صحن رضا بر عالمین دارالشفا هست
آنجا برایم هم نجف هم کربلا هست

باید بخوانم شیعتی مهما شربتم
گریه امان میگیرد از حرف و تکلم
 پیش نگاه  خواهری غمدیده مردم 
در زیر نیزه می شود جسم حسین گم
 اینکه تنش مانده به زیر پا حسین است
ذکر لب زهرا و زینب وا حسین است 

  • چهارشنبه
  • 19
  • مهر
  • 1402
  • ساعت
  • 13:2
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران