بی تاب یارم هر صبح جمعه
دل بیقرارم هر صبح جمعه
با درد دوری ، ندبه بخوانم
شد گریه کارم هر صبح جمعه
تسبیح اشکم دانه به دانه
غم می شمارم هر صبح جمعه
تا پا گذاری بر چشمم آقا
چشم انتظارم هر صبح جمعه
این عادتم شد ، حرف دلم را
اینجا بیارم هر صبح جمعه
من بین راهت تنها نشستم
ای تکسوارم هر صبح جمعه
موی سپیدم باشد گواهم
بر غم دچارم هر صبح جمعه
باشند اگرچه مردم به شادی...
من ناله دارم هر صبح جمعه
وقتی که مردم حتما می آیی
پیش مزارم هر صبح جمعه
من روضه خوان کرب و بلایم
با قلب زارم هر صبح جمعه
زینب ببیند با قلب خسته
قاتل به روی سینه نشسته
- چهارشنبه
- 19
- مهر
- 1402
- ساعت
- 13:22
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه