قصه از اینجا شروع شد
مادرم منو تو روضه تو آورد
قصه از اینجا شروع شد
که دلم رو سیاهی پرچمت برد
قصه از اینجا شروع شد
نفس یه پیر غلامت به دلم خورد
درست همینجا ، شدم نمک گیر غذای روضه هاتون
درست همینجا ، شدم گرفتار دم سینه زناتون
نوحه خون گف، واویلا حسین
رحم الله ، من نادا حسین
قصه همونجاش قشنگه
مادرت روزیه هر سالمو داده
قصه همونجاش قشنگه
که به عشقت اومدم جاده به جاده
قصه همونجاش قشنگه
اربعینا اومدم پای پیاده
منم پیاده ، تویی سواره ایی که دستمو گرفتی
لطفت زیاده ، یبارم حتی از بدی من نگفتی
با تو دنیام ، شد زیبا حسین
رحم الله ، من نادا حسین(ع)
- چهارشنبه
- 19
- مهر
- 1402
- ساعت
- 13:38
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه