تو بودی هرشب ، تا صب بیدار
با اینکه دیدی ، از همه آزار
دعا کردی ، گفتی هربار
الجار ثم الدار
خون تو مونده ، روی دیوار
همسایه ها هم ، انگار نه انگار
دعا کردی ، گفتی هربار
الجار ثم الدار
هل جزا الاحسان الا الاحسان
تازیونه زدند روی قرآن
مهربونی کردی و بد دیدی
ای فدای غریبی ت مادرجان
مادرم مادرم ای وای مادر
با اینکه دیدی ، خیلی آزار
به سینه داری ، آه شرربار
دعا کردی ، گفتی هربار
الجار ثم الدار
با زخم سیلی ، زخم مسمار
سوختی به پای ، حیدر کرار
دعا کردی ، گفتی هربار
الجار ثم الدار
هل جزا الاحسان الا الاحسان
گریه میکردی تو بیت الاحزان
ای بمیرم که نامردا کردند
سایبون سرت رو هم ویران
برا یتیما، بودی غمخوار
سه روز روزه ، نکردی افطار
دعا کردی ، گفتی هربار
الجار ثم الدار
اهل مدینه ، شدند بی عار
تو آتیش و دود ، شدی گرفتار
دعا کردی ، گفتی هربار
الجار ثم الدار
یطعمون الطعام... یعنی مادر
بودی به فکر مردم این شهر
چی شده یادشون رفته انگار
چی شده که با ماها کردند قهر
مادرم مادرم ای وای مادر
با اینکه دیدی ، خیلی آزار
به سینه داری ، آه شرربار
دعا کردی ، گفتی هربار
الجار ثم الدار
با زخم سیلی ، زخم مسمار
سوختی به پای ، حیدر کرار
دعا کردی ، گفتی هربار
الجار ثم الدار
هل جزا الاحسان الا الاحسان
گریه میکردی تو بیت الاحزان
ای بمیرم که نامردا کردند
سایبون سرت رو هم ویران
- چهارشنبه
- 19
- مهر
- 1402
- ساعت
- 15:8
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه